عقد علی جون و دزدی ماشین
سلام فینگیلی من عزیزکم 5 شنبه عقد علی جون بود و همه چی به خیر و خوشی گذشت و شما هم یه کمکی رقصیدی امیدوارم همیشه خوشبخت باشن و خنده رو لبشون شب ساعت 3:30 برگشتیم خونه و لالا کردیم اما........ صبح با زنگ موبایل بابا جونت از خواب پریدم و از همه بدتر اینکه یدفعه احسان گفت دزدیدن و من مثل برق گرفته ها وسط رختخواب نشستم آره دیگه ، معلوم شد که ماشین شرکت رو راننده از پارکینگ بیرون میاره و در عرض سه سوت نا پدید میشه احسان جونم خیلی خسته بود و سر درد هم گرفته بود اما مجبور شد بره اصفهان دعا کن پیدا بشه منم که تا شب به خاطر استرس، دل درد و سرگیجه گرفته بودم امیدوارم همه چی به خیر و خوشی تمام بشه الهی ماما...